، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات بچگی

عزیزم تو با اومدنت که هدیه خدا بودی شدی بهترین بهونمون واسه زندگی که بدون تو زندگی معنایی نداره                       ماچ    عاشق تو مامان راحله

چشمکني ني شكلك

                 Droopy Pink FlowerDroopy Pink FlowerDroopy Pink FlowerDroopy Pink Flower

باباجون رفت

چندروزپیش امتحان داشتی اولین امتحانی بود که میدادی ومن دل تودلم نبود خیلی باهات کارکردم وچندروز بعد کارنامه رودادن خیییییلی خوشحال شدم شاگرداول شده بودی انگاردنیاروبهم دادن باخوشحالی رفتم وبه بابات گفتم واونم خییییلی خوشحال شد وزنگ زدی به ما مان جونات گفتی وهمه بهت قول جایزه دادن ومنم میخواستم برات پیتزا وکیک بپزم اما خوشحالیمون دوامی نداشت   شبی که داشتیم خرید میکردیم به بابا زنگ زدن وگفتن باباجون تصادف کرده بابا هم مارورسوند خونه ورفت بیمارستان.وشب پیشش موند گفت چیزی نشده پاش بخیه خورده وفردا مرخص میشه ماهم فردا ش رفتیم که به باباجون سر بزنیم ولی دکترمرخصش نکرد وگفت دوروز دیگه بمونه بهتره.ماهم رفتیم بیمارستان ملاقاتش .حالش خیلی خ...
23 دی 1393

ماه محرم

ماامسالم مثل سالهای پیش شب تاسوعا عزاداری داشتیم وخیلی دوست داشتم سر دیگ نظری ازت عکس بگیرم ولی بارون شدیدی اومد وماهم مجبورشدیم تند تند غذاها روآماده کنیم واصلا نشد که یه لحظه بلند شم خدا قبول کنه بابا بهت میگه باید توهم وقتی بزرگ شدی این نظری رو ادامه بدی.........ودوروز تاسوعا وعاشورا توخیابون پا به پای هیات رفتی وزنجیرزدی واینم عکسات توروزتاسوعا . اینم جایزت که هرسال بابا بخاطر زنجیرزدنت بعدازعاشورا میخره                   ...
6 آبان 1393

بازیهات

هفته پیش روزجهانی کودک بودوفرداش قرار بود توی پارک مسابقه وجشن بادبادکها برگزاربشه وقراربود توهم بری شبش رفتی ویه بادبادک خشکل باب اسفنجی خریدی.ولی قسمت نشد یه کاری پیش اومد ونتونستم ببرمت واسه همین خودمون دوتایی بازی کردیم بردمت روپشت بوم تا بازی کنی ببخشید که بدقول شدم پسرگلم شرمنده ام اینم بادبادک خشکل باب اسفنجیته اینــــــــــــــــــــــــــــــــجا هم بادبادکت دیگه نمیره هوا وناراحتی                               .........................این کوچولوهای خشکل دوستای جدیدتن و خیلی بچه های...
23 مهر 1393

عیدقربان

دیروز ساعت 7صبح باصدای گریت ازخواب پاشدمواومدم ببینم چی شده .گفتی دیرشد وباباجون گوسفندو کشت ومن ندیدم . گفتم هنوز زوده نترس نکشته وتا زنگ نزدی خیالت راحت نشد خلاصه زودحاضرشدم ورفتیم وتا رسیدیم رفتی سراغ گوسفند وبیچاره چقدرگشنه بود کلی بهش غذادادی وباهاش بازی کردی واومدی وهرکارکردم که کشتنشو نگاه نکن بیاتو نیومدی وعین شیروایستادی ودیدی وهمه جای گوسفندوکالبدشکافی وشناسایی کردی وکلی بهت خوش گذشت من جای توخسته شدم .ماشاالله به این همه انرژی                                 &...
14 مهر 1393

روزاول مدرسه

بازآمدبوی ماه مهر بوی ماه مدرسه وپسرم امروزرفت مدرسه بالاخره روزی که منتظرش بودی رسیدامروز رفتی مدرسه وباتلاوت قرآن وردشدن اززیرش رفتی سرکلاس لذت بردم واقعا حسم گفتنی نیست انشاالله نمره های خوب بگیری وموفق بشی خیلی زود دوست پیداکردی وباهم همه جای مدرسه رودیدیم مدرسه ای که منم اونجادرس خونده بودم وهمه چیزش برام جالب ودوست داشتنی بود وقتی برگشتیم خونه برات کیک وغذاهایی روکه دوست داشتی درست کردم و برات جشن ورود به مدرسه گرفتم آهنگ بوی ماه مهرو برات گذاشتم وتوهم کلی ذوق کردی وخوشحال شدی وکادو  یه دست لب اس فوتبال ازبابات گرفتی دیگه حتی اسباب بازیم نمیخوای فقط فوتبال ...
2 مهر 1393

رفتن به عروسی

دیشب رفتیم عروسی دختر عموی بابات خیلی خوش گذشت وتوهم چون مربی فوتبالت اونجابود خیییلی ذوق کرده بودی وزیاد پیشم نبودی وفقط همین عکسارو ازت گرفتم ورفتی درکل هرچی به فوتبال مربوط بشه برات جذابه  ...
29 شهريور 1393

سینما

چندروزی بود کارتون شهرموشهاروسینمااورده بود وتوهم خییییلی دلت میخواست بری ببینی دیشبم با عمت هماهنگ کردیم وتووفاطمه روبردیم خیلی خوشت اومد این دومین بارت بود که به سینما میرفتی اولیشم فیلم کلاه قرمزی بود بازم هر فیلم کارتونی که توسینما بیاد میبریمت منم خیلی بادیدن این فیلم یادبچگیهام افتادم بچه موشهای زمان ما حالا پدرمادر شده بودن وشما ادامه کارتونای بچگی مارودیدد جالب بود برای منم یادآوری شد ...
19 شهريور 1393