عیدقربان
دیروز ساعت 7صبح باصدای گریت ازخواب پاشدمواومدم ببینم چی شده .گفتی دیرشد وباباجون گوسفندو کشت ومن ندیدم.گفتم هنوز زوده نترس نکشته وتا زنگ نزدی خیالت راحت نشدخلاصه زودحاضرشدم ورفتیم وتا رسیدیم رفتی سراغ گوسفند وبیچاره چقدرگشنه بود کلی بهش غذادادی وباهاش بازی کردی واومدی وهرکارکردم که کشتنشو نگاه نکن بیاتو نیومدی وعین شیروایستادی ودیدی وهمه جای گوسفندوکالبدشکافی وشناسایی کردی وکلی بهت خوش گذشت من جای توخسته شدم .ماشاالله به این همه انرژی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی