، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات بچگی

رفتن به کلاس اول

چندوقت پیش وقت سنجشت بودصبح ساعت 7/5 بیدار شدیم ورفتیم کلی اونجانشستیم چون خیلی شلوغ بود تانوبتمون بشه وقتی نوبتمون شد رفتیم وکلی تست بود که همه روانجام دادی خیلی خوب وهمه چیت عالی ونرمال بود ازاونجارفتیم واکسنتو بزنیم اول کلی نطق کردی که درد نداره خوبه و........خلاصه واکسن زدن هماناو کمی دردت گرفت وبعدفرمت رو بردم مدرسه تحویل بدم مدرسه ای که خ ومم هم اونجادرس خوندم البته الان دیگه دخترونه نداره ورفتم کلاستو دیدم همونجوری بوداصلا تغییر نکرده بدو حتی اون کمد قدیمی تخته پاکن وگچ هنوزبه دیوار بود خیلی برام جالب بود تموم خاطرات برام زنده شد فکرشو میکردم یه روز بچمم  توهمون مدرسه وکلاسی درس بخونه که من خوندم ..... یه روز که برده بودمت ...
15 شهريور 1393

مهمون کوچولو

چندروزی بود که رها کوچولو مهمونمون بودوحسابی خانم شده خیلی این چندروز بهمون خوش گذشت دیدارها تازه شد کلی بارها بازی کردیم وبهمون خوش گذشت چندتا عکس گرفتیم که میزارم .اینم به چه مکافاتی گرفتیم امروزم رفتیم خونه دایی .چون خاله اینا امروز میرن نیایش وهلما وامیر علی اونجابودن وخیلی خوش گذشت.به امید دیدار دوباره تندتند بیاید پیشمون ...
17 مرداد 1393

عیدفطر

بالاخره یک ماه روزه داری تموم شد وعید فطر اومد هوا خیلی خوبه. خدا جایزه بهمون داد.عیدهمه مبارک شب رفتیم پارک وتااخرشب بازی کردی واسراشونم اونجا دیدیم وخیلی خوش گذشت منم ازهوا کیف کردم واقعا بخاطر گرمای هوا زندونی شده بودیم امشب یه نفس کشیدیم اینقدربازی کردی که وقتی رسیدیم خونه زود خوابیدی     ...
8 مرداد 1393

لباس باب اسفنجی

چندروز پیش نزدیک افطار  رفتیم برات لباس خونگی بگیریم که چشمت به لباس باب اسفنجی افتاد وگفتی همینرو دوست دارم واندازت نشد ورفتیم چند تا مغازه دیگه بگردیم که همه بخاطر افطار تعطیل کردن وخلاصه قیافت دیدنی بود خیلی ناراحت شدی ماهم زود اومدیم تا افطار کنیم خلاصه باهر زبونی آرومت کردم واصرار کردی که باز بعد افطار بریم ماروبردی وهمه جارو تا اخرشب گشتیم ولی مغازهها یا بسته بودن یا نداشتن وباز صبح اومدی سروقتم که حالا بریم تواون گرماکشوندی بردی وبالاخره خریدیم چه علاقه ای داری به این کارتونها .ازهرمدل کارتون که دوست داری باید لباسشوهم بگیری ولی اینقدر خوشحال شدی وتشکر کردی که به خستگیش وگرماش می ارزید تو برای همه چی خیییلی قدردانی میکنی ومن ای...
2 مرداد 1393

ماه رمضان مبارک

تو عاشق سفره افطاری وکلی بهم کمک میکنی وهمش میگی کاش ماه رمضان دیر تموم بشه .حتی دلت میخواست سحریم بیدار بشی ایشاالله وقتی بزرگ شدی توهم باما بیدار بشی وروزه بگیری. ...
11 تير 1393

عکسهای آتلیه

چندتا از عکسای قدیم وجدیدته که توآتلیه گرفتی ودیشب نگاه میکردم وگفتم چقدر تغییر کردی وگذاشتمش اینجا تا ببینی که بزرگ شدی. ...
11 تير 1393