، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات بچگی

علی وفاطمه

اینجاتولد فاطمه است وهفت ساله شده .حیفم اومد این عکسای با محبتتون رو نزارم چون یکم نادره چند ساعت طاقت میارید خدا میدونه کیکشم یه کیک انگری برد بود تو خیلی ذوق کردی ...
24 ارديبهشت 1393

سیزده بدر

روز سیزده بدر رفتیم جنگل تنگه به سختی یه جا کنار رود خونه پیدا کردیم ونشستیم کلی بازی کردیم وبابابات رفتی لب رودخونه چندتا خرچنگ کوچولو پیدا کردی تا اون موقع توی کارتون میدیدی وبرات تازگی داشت کلی چیزای جدید دیدی وحسابی بهت خوش گذشت ماهم باقیمونده خوراکیهای عید رو خوردیم وبرگشتیم   ...
24 ارديبهشت 1393

مسا فرت به مشهد

زمانی که امام رضا ما رو طلبید که بریم مشهد خیلی خوشحال بودی وکلی تو حیاط حرم بدو بدو کردی ازهر دری رد میشدی بوس میکردی به خادمای دم در سلام میکردی دنبال کبوترای حرم میکردی بعدشم بابا تو رو روکولش میزاشت تابتونی زیارت کنی دستت به حرم برسه وخیلی قشنگ اون دستای کوچیکتو بالا میبردی ودعا میکردی وادای مارو در میاوردی وباهامون نماز میخوندی وبعدشم نوبت دونه دادن به کبوترای حرم بود  بازار امام رضا رو نگو که خالیش میکردی وکلی اسباب بازی میخریدی  واخر سر هم رفتی باغ وحش خیلی به حیوانها علاقه داری واولین بار بود که ازنزدیک میدیدی وکلی خوشت اومده بود ...
24 ارديبهشت 1393

تولدت

اولین کیک تولدت یه گوسفند سفید خشگل بود وقتی البوم کیک رو ورق میزدیم همین که که چشمت به عکس گوسفند افتاد فوری گفتی ببعی ببعی وما هم اونو برات گرفتیم ولی حیف که یه عکس تکی نداشتی بزارم اینجا اون شب جشنت وگرفتیم کلی خوش گذشت وده روز بعد همین طور که داشتم ازت فیلمبرداری میکردم دیدم داری به طرفم مییایی خیلی خوشحال شدم که اولین قدمهاتو برداشتی کلی بوست کردم دیگه از اون موقع نذاشتی بغلت کنم دوست داشتی خودت راه بری اینجا هم تولد چهار سالگیت و اینم فاطمه که مواظب بدون اون شمعی فوت نکنی واونم عصرا خانم ...
24 ارديبهشت 1393

نوروز91

اینم علی اقا که سر سفره هفت سین نشسته ومیخواد بره مهمونی امیدوارم سال خوبی داشته باشیم به تو که داره خیلی خوش میگزره همش میری مهمونی عیدی میگیری وباباهم تلافیش وازجیبش میده ...
24 ارديبهشت 1393