، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات بچگی

پیش دبستانی

1393/2/24 17:14
نویسنده : مامان راحله
169 بازدید
اشتراک گذاری

چند ماه مونده بود به اول مهرماه خیلی ذوق داشتی وهرروز میپرسیدی کی میرم مدرسه خلاصه کلی مخم وخوردی تااینکه روزش رسید خودم روپوش مدرستو دوختم ویه کیف انگری برد مشکی خریدی وکلی وسایل مدرسه .واول مهر بود از ذوقت ساعت 6صبح بیدار شدی وخیلی خوشحال بودی لباسات وتنت کردم خیلی خوشگل شدی اشک تو چشام جمع شده بود منم مثل تو ذوق داشتم وخدا رو شکر میکردم که پسرم بزرگ شده واین روزو دارم میبینم ارزو کردم که روزی دانشگاه رفتنتو هم ببینم انشاالله بابابات بردیمت مدرسه اونجا جشن گرفته بودن منم موندم پیشت .هوراچند روز بعد مدیر مدرسه زنگ زد بهم وگفت علی رو انتخاب کردیم برای مسابقه نقاشی .اجازه میدید ببریمش من خیلی خوشحال شدم وزود به بابات زنگ زدم تا اونم خوشحال بشه واقعا موفقیت بچه بزرگترین ارزوی پدر ومادر وچه لحظه خوبی. حالا میفهممقلبقلبچشمکخندهاینم عکسهای درس خوندنت اینجا ابله مرغون گرفتی و یک هفته مدرسه نرفتی

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

خاله فرزانه
3 اردیبهشت 93 23:40
آفرین علی آقا شنیده بودم که نقاشیاش قشنگن ولی واسه مسابقه انتخاب شدنشو ..... ماشالا ایشالا دومادی و دانشگاهش راحله جون
مامان راحله
پاسخ
مرسی‌از‌لطفت‌‌دختردایی‌عزیزم