، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات بچگی

رفتن به عروسی

1393/6/29 15:07
نویسنده : مامان راحله
450 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب رفتیم عروسی دختر عموی بابات خیلی خوش گذشت وتوهم چون مربی فوتبالت اونجابود خیییلی ذوق کرده بودی وزیاد پیشم نبودی وفقط همین عکسارو ازت گرفتم ورفتی درکل هرچی به فوتبال مربوط بشه برات جذابه بغل

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

خاله فرزانه
29 شهریور 93 15:46
ماشالا علی جون ماشالا خاله ،چقدر لباست بهت میاد و با ادبی از تو چشمهات مشخصه راحله جون بگو چی کار کردی که علی جون انقدر به حرفت گوش میده حالا تو جمع که اینجوری بود تو خونه هم همینطوریه؟
مامان راحله
پاسخ
مرسی اره پسرم توخونه ام حرف گوش میده هیچی خودمروبرا تربیتش کشتم وپیرکردم
مامان ریحانه
29 شهریور 93 15:53
همیشه به گردش و عروسی و مهمونی خوش تیپتو ببوس
مامان راحله
پاسخ
جای شما خالی. مرسیییییییی
خاله فرزانه
30 شهریور 93 23:23
راحله جون پس یه کلاس بزار ما هم از الان ثبت نام کردیم یه کلاس کامل در مورد تربیت پسرهاااااااااااااااا
مامان راحله
پاسخ
عزیزم توکه خوب بلدی ازهمون بچگیت واردبودی فقط تیتیش مامانی ولوسش نکن مخصوصا که پسره
فرزانه
2 مهر 93 23:57
یعنی چیییییییییییییی من چیرو از همون بچگیم وارد بودم آره اصلا دوست ندارم لوس بشه چون پسرم هست خیلی بد جوره که لوس باشه
مامان راحله
پاسخ
یادت نیست چقدر بابچه ها وپسربچه های فامیل خوب راه میومدی وحرفت وگوش میکردن وتودرسا کمک میکردی
مامان رها
3 مهر 93 17:41
بابا خوشتیپپپپ همیشه به خوشی و عروسی
مامان راحله
پاسخ
ایشاالله عروسی علی بیایم دورهم باشیم