، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات بچگی

لباس باب اسفنجی

چندروز پیش نزدیک افطار  رفتیم برات لباس خونگی بگیریم که چشمت به لباس باب اسفنجی افتاد وگفتی همینرو دوست دارم واندازت نشد ورفتیم چند تا مغازه دیگه بگردیم که همه بخاطر افطار تعطیل کردن وخلاصه قیافت دیدنی بود خیلی ناراحت شدی ماهم زود اومدیم تا افطار کنیم خلاصه باهر زبونی آرومت کردم واصرار کردی که باز بعد افطار بریم ماروبردی وهمه جارو تا اخرشب گشتیم ولی مغازهها یا بسته بودن یا نداشتن وباز صبح اومدی سروقتم که حالا بریم تواون گرماکشوندی بردی وبالاخره خریدیم چه علاقه ای داری به این کارتونها .ازهرمدل کارتون که دوست داری باید لباسشوهم بگیری ولی اینقدر خوشحال شدی وتشکر کردی که به خستگیش وگرماش می ارزید تو برای همه چی خیییلی قدردانی میکنی ومن ای...
2 مرداد 1393

ماه رمضان مبارک

تو عاشق سفره افطاری وکلی بهم کمک میکنی وهمش میگی کاش ماه رمضان دیر تموم بشه .حتی دلت میخواست سحریم بیدار بشی ایشاالله وقتی بزرگ شدی توهم باما بیدار بشی وروزه بگیری. ...
11 تير 1393

عکسهای آتلیه

چندتا از عکسای قدیم وجدیدته که توآتلیه گرفتی ودیشب نگاه میکردم وگفتم چقدر تغییر کردی وگذاشتمش اینجا تا ببینی که بزرگ شدی. ...
11 تير 1393

رنگ انگشتی

امروز بااین رنگ انگشتی کلی حال کردی خیالم راحت بود که زود پاک میشه برا همین کاری نداشتم تا خوش بگذره به پسر نازم ...
2 تير 1393

مرد کوچک مادر

فدای قدوبالات خوب به حرفهای مادرت گوش کن.                                                    حرفهای شاید تلخ   وسنگینیست اما باید ازهمین بچگی ات برایت بگویم تادراینده اماده باشی برای مرد شدن.توقرار است مردخوبی شوی.مرد خوب بودن کارسختیست .                                                                             &nb...
27 خرداد 1393

دوستت دارم

ای قبله گاه عشق من ای نازنین ترینم بی تو زیستن برای من ممکن نیست کاش میتونستم ازچشمای تو سیراب شوم ای خورشید سرزمین عاشقی من دلبندم پسرم دوستت دارم برای همیشه ...
25 خرداد 1393