، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات بچگی

تولدت

اولین کیک تولدت یه گوسفند سفید خشگل بود وقتی البوم کیک رو ورق میزدیم همین که که چشمت به عکس گوسفند افتاد فوری گفتی ببعی ببعی وما هم اونو برات گرفتیم ولی حیف که یه عکس تکی نداشتی بزارم اینجا اون شب جشنت وگرفتیم کلی خوش گذشت وده روز بعد همین طور که داشتم ازت فیلمبرداری میکردم دیدم داری به طرفم مییایی خیلی خوشحال شدم که اولین قدمهاتو برداشتی کلی بوست کردم دیگه از اون موقع نذاشتی بغلت کنم دوست داشتی خودت راه بری اینجا هم تولد چهار سالگیت و اینم فاطمه که مواظب بدون اون شمعی فوت نکنی واونم عصرا خانم ...
24 ارديبهشت 1393

نوروز91

اینم علی اقا که سر سفره هفت سین نشسته ومیخواد بره مهمونی امیدوارم سال خوبی داشته باشیم به تو که داره خیلی خوش میگزره همش میری مهمونی عیدی میگیری وباباهم تلافیش وازجیبش میده ...
24 ارديبهشت 1393

افتاب گرفتن

یه روز مشغول کار کردن بودم دیدم صدای شلوغیات نمییاد اومدم ببینم داری چیکار میکنی دیدم همه عروسکهاتو بغل کردی وپرده اتاقو کشیدی کنار .....گفتی مامانی دارم افتاب میگیرم      اینجا پسرم پلیس شده   ...
24 ارديبهشت 1393

مسافرت

تابستون چند روز رفتیم تهران خونه مامان جونواینجا هم پارک قایمه چه قیافه جدی گرفتی ...
24 ارديبهشت 1393